امید پارت 5

بدو بدو که این پارت خیلی هیجانیه
از زبان مرینت؛
دخترک از تخت خواب بلند شد و خود را درون اینه نگاه کرد باز هم مثل همیشه گریه کرده بود و خودش متوجه نشدع بود و دقیقاً از زمانی این کابوس ها شروع شد که از اون جدا شد.
مرینت بعد از کمی فکر کردن خسته شد و پایین رفت ( مرینت خونشون دو طبقه اس اتاقش بالاس -) با کمال تعجب دید ک دید که میز اماده است و همه چیز چیده شده و الیا نیست. مرینت با خود فکر کرد؛ حتما کار الیاس دختر ی کله نارنجی.
مرینت صبحانش رو خورد و گفت؛ بهتر حالا که کاری برای انجام ندارم به دیدنش برم.
مرینت یه کراپ بنفش و یه شلوار جین سفید پوشید و سوار بوگاتی سبز رنگش شدو در بیمارستان پیاده شد و وارد مطب شد. براش خیلی جالب بود هیچ کس انجا نبود این واقعا عجیبه. یکم که جلوتر رفت دید یه قسمت از دیوار خونیه. مرینت خیلی ترسیده بود و درجا با الیا و لوکا تماس گرفت جفتشونم گفتن 5 دقیقه ی دیگه میان
مرینت یکم که جلوتر رفت دید سقف سوراخ شده و ریزش کرده با خودش گفت: اینجا چه اتفاقی افتاده
چرا اینجا اینطوریع.
همینطور که داشت فکر میکرد الیا و لوکا سر رسیدند و
و اینطور که از قیافشون پیدا بود
قیافه لوکا؛ ترسیده و هر لحظع دستشویی میکنه تو شلوارش
قیافه الیا؛ سرزنده و شاد خوشحال
مرینت گفت الیا چه مرگته! چرا قیافت اینجوری؟
الیا؛ مرینت ایجا دقیقا شبیهه کالاف زامبیییه
اخ جووووووووننن.
مرینت یکی زد پس کله الیا.
مرینت: خاک تو سرت.
الیا: حالا بگو ببینم این چا چیکار میکردی هان؟
کلک اومدع بودی ببنیش اره.
مرینت با کلی خجالت؛
ا ا اره
قیافه لوکا 😒
یکم باهم صحبت کردند درباره وضعیت بیمارستان
که یه صدای وحشتناک از اتاق جراحی اومد
خب دوستان این پارت به پایان رسید
بای